گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام علی علیه سلام
جلد پنجم



فصل چهارم : آمادگی امام برای رویارویی با ناکثین

4 / 1 مشورت امام با یارانش درباره ناکثین

فصل چهارم : آمادگی امام برای رویارویی با ناکثین4 / 1مشورت امام با یارانش درباره ناکثینمعاویه سال ها شام را با دستی باز و حکومتی قیصرگونه ، زیر سلطه خود داشت و هیچ یک از خلفای پیش از او، وی را از رفتارش باز نداشتند. او امیر مؤمنان را خوب می شناخت و به طور یقین و قطع می دانست که علی علیه السلام با وی سازش نمی کند. از این رو ، از بیعت با او سر باز زد و پیراهن عثمان را بالا برد و فریاد خونخواهی سرداد و از نادانی شامیان ، سود جُست و برای جنگ با امام علیه السلام آماده گشت. (1) امام علی علیه السلام برای ریشه کن کردن این طغیانگر (باغی) ، آماده گشت ؛ فرماندهان سپاه را تعیین نمود و برای کارگزاران خود در مصر ، کوفه و بصره ، نامه نوشت و از آنان خواست تا با فرستادن نیروهای لازم ، وی را پشتیبانی کنند. امام علیه السلام در اوانی که نیرو برای رویارویی با معاویه فراهم می ساخت، خبر زمینه سازی طلحه و زبیر و عایشه در مکّه و تحریک آنان برای ایجاد یک آشوب و حرکتشان به سوی بصره، به وی رسید . چنین صَلاح دید که فرو نشاندن این فتنه ، اولویت دارد. از این رو ، سرشناسان یاران خود را فرا خواند و از نظر آنان ، آگاهی یافت. شیوه این گفتگو و رأی یاران امام و موضع قاطع او برای ریشه کنی سرکشان ، ما را بر حقایقی واقف می سازد. در این گفتگو ، عبد اللّه بن عبّاس، محمّد بن ابی بکر، عمّار بن یاسر و سهل بن حُنَیف ، شرکت داشتند. عبد اللّه بن عبّاس پیشنهاد کرد که علی علیه السلام اُمّ سلمه را نیز همراه خود سازد. امام علیه السلام این نظر را رد کرد و فرمود: «من صلاح نمی بینم امّ سلمه را از منزلْ بیرون آورم ، آن گونه که طلحه و زبیر ، عایشه را بیرون آوردند». چرا چنین کرد؟ زیرا او تنها به حق می اندیشید، نه پیروزی به هر طریقی که باشد.

.

1- .ر . ک : ص 413 (ح 2377 آمادگی امام برای نبرد با معاویه پیش از جنگ جمل) .

ص: 8

5771.امام کاظم علیه السلام :تاریخ الطبری عن محمّد وطلحه :کَتَبَ [عَلِیٌّ علیه السلام ]إلی قَیسِ بنِ سَعدٍ أن یَندُبَ النّاسَ إلَی الشّامِ ، وإلی عُثمانَ بنِ حُنَیفٍ ، وإلی أبی موسی مِثلَ ذلِکَ ، وأقبَلَ عَلَی التَّهَیُّؤَ وَالتَّجَهُّزِ ، وخَطَبَ أهلَ المَدینَهِ ، فَدَعاهُم إلَی النُهوضِ فی قِتالِ أهلِ الفُرقَهِ وقالَ : ... اِنهَضوا إلی هؤُلاءِ القَومِ الَّذینَ یُریدونَ یِفَرِّقونَ جَماعَتَکُم ؛ لَعَلَّ اللّهَ یُصلِحُ بِکُم ما أفسَدَ أهلُ الآفاقِ ، وتَقضونَ الَّذی عَلَیکُم .

فَبَینا هُم کَذلِکَ إذ جاءَ الخَبَرُ عَن أهلِ مَکَّهَ بِنَحوٍ آخَرَ وتَمامٍ عَلی خِلافٍ، (1) فَقامَ فیهِم بِذلِکَ فَقالَ : ... ألا وإنَّ طَلحَهَ وَالزُّبَیرَ واُمَّ المُؤمِنینَ قَد تَمالَؤوا عَلی سُخطِ إمارَتی ، ودَعَوُا النّاسَ إلَی الإِصلاحِ ، وسَأَصبِرُ ما لَم أخَف عَلی جَماعَتِکُم ، وأکُفُّ إن کَفّوا ، وأقتَصِرُ عَلی ما بَلَغَنی عَنهُم . (2)5772.الکافی ( به نقل از عمر بن یزید ) الجمل :ولَمَّا اجتَمَعَ القَومُ عَلی ما ذَکَرناهُ مِن شِقاقِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام وَالتَّأَهُّبِ لِلمَسیرِ إلَی البَصرَهِ ، وَاتَّصَلَ الخَبَرُ إلَیهِ ، وجاءَهُ کِتابٌ بِخَبَرِ القَومِ ، دَعَا ابنَ عَبّاسٍ ، ومُحَمَّدَ بنَ أبی بَکرٍ ، وعَمّارَ بنَ یاسِرٍ ، وسَهلَ بنَ حُنَیفٍ ، وأَخبَرَهُم بِالکِتابِ وبِما عَلَیهِ القَومُ مِنَ المَسیرِ .

فَقالَ مَحَمَّدُ بنُ أبی بَکرٍ : ما یُریدونَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ؟ فَتَبَسَّمَ علیه السلام وقالَ : یَطلُبونَ بِدَمِ عُثمانَ ! فَقالَ مُحَمَّدٌ : وَاللّهِ ، ما قَتَلَ عُثمانَ غَیرُهُم ! ثَمَّ قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : أشیروا عَلَیَّ بِما أسمَعُ مِنکُمُ القَولَ فیهِ .

فَقالَ عَمّارُ بنُ یاسِرٍ : الرَّأیُ المَسیرُ إلَی الکوفَهِ ؛ فَإِنَّ أهلَها لَنا شیعَهٌ ، وقَدِ انطَلَقَ هؤُلاءِ القَومُ إلَی البَصرَهِ .

وقالَ ابنُ عَبّاسٍ : الرَّأیُ عِندی یا أمیرَ المُؤمِنینَ أن تُقَدِّمَ رَجُلاً إلَی الکوفَهِ فَیُبایِعونَ لَکَ ، وتَکتُبَ إلَی الأَشعَرِیِّ أن یُبایِعَ لَکَ ، ثُمَّ بَعدَهُ المَسیرُ حَتّی نَلحَقَ بِالکوفَهِ ، وتُعاجِلَ القَومَ قَبلَ أن یَدخُلُوا البَصرَهَ ، وتَکتُبَ إلی اُمِّ سَلَمَهَ فَتَخَرُجَ مَعَکَ ؛ فَإِنَّها لَکَ قُوَّهٌ .

فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : بَل أسیرُ بِنَفسی ومَن مَعِیَ فِی اتِّباعِ الطَّریقِ وَراءَ القَومِ ، فَإِن أدرَکتُهُم فِی الطَّریقِ أخَذتُهُم ، وإن فاتونی کَتَبتُ إلَی الکوفَهِ وَاستَمدَدتُ الجُنودَ مِنَ الأَمصارِ وسِرتُ إلَیهِم . وأَمّا اُمُّ سَلَمَهَ فَإِنّی لا أری إخراجَها مِن بَیتِها کَما رَأَی الرَّجُلانِ إخراجَ عائِشَهَ .

فَبَینَما هُم فی ذلِکَ إذ دَخَلَ عَلَیهِم اُسامَهُ بنُ زَیدِ بنِ حارِثَهَ وقالَ لِأَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام : فِداکَ أبی واُمّی ! لا تَسِر سَیرا واحِدا ، وَانطَلِق إلی یَنْبُعَ ، وخَلِّف عَلَی المَدینَهِ رَجُلاً ، وأقِم بِما لَکَ ؛ فَإِنَّ العَرَبَ لَهُم جَولَهٌ ثُمَّ یَصیرونَ إلَیکَ .

فَقالَ لَهُ ابنُ عَبّاسٍ : إنَّ هذَا القَولَ مِنکَ یا اُسامَهُ إن کانَ عَلی غَیرِ غِلٍّ فی صَدرِکَ فَقَد أخطَأتَ وَجهَ الرَّأیِ فیهِ ، لَیسَ هذا بِرَأیِ بَصیرٍ ، یَکونُ وَاللّهِ کَهَیئَهِ الضَّبُعِ فی مغَارَتِها . فَقالَ اُسامَهُ : فَمَا الرَّأیُ ؟ قالَ : ما أشَرتُ بِهِ ، أو ما رَآهُ أمیرُ المُؤمِنینَ لِنَفسِهِ .

ثُمَّ نادی أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام فِی النّاسِ : تَجَهَّزوا لِلمَسیرِ ؛ فَإِنَّ طَلحَهَ وَالزُّبَیرَ قَد نَکَثَا البَیعَهَ ، ونَقَضَا العَهدَ ، وأَخرَجا عائِشَهَ مِن بَیتِها یُریدانِ البَصرَهَ لِاءِثارَهِ الفِتنَهِ ، وسَفکِ دِماءِ أهلِ القِبلَهِ .

ثُمَّ رَفَعَ یَدَیهِ إلَی السَّماءِ فَقالَ : اللّهُمَّ إنَّ هذَینِ الرَّجُلَین قَد بَغَیا عَلَیَّ ، ونَکَثا عَهدی ، ونَقَضا عَقدی ، وشَقّانی بِغَیرِ حَقٍّ مِنهُما کانَ فی ذلِکَ ، اللّهُمَّ خُذهُما بِظُلمِهِما لی ، وأَظفِرنی بِهِما ، وَانصُرنی عَلَیهِما» . (3) .

1- .کذا فی المصدر، وفی الکامل: «وأنّهم علی الخِلافِ».
2- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 445 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 311 و 312 وراجع الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 74 والبدایه والنهایه : ج 7 ص 230 .
3- .الجمل : ص 239 .

ص: 9

5773.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از محمّد و طلحه : علی علیه السلام برای قیس بن سعد، عثمان بن حُنَیف و ابو موسی نامه نوشت که مردم را برای جنگ با شام ، روانه سازند و خود به آماده سازی و فراهم آوردن ابزار جنگ پرداخت. ایشان برای مردم مدینه سخنرانی کرد و آنان را به برخاستن برای جنگ با تفرقه اندازان فرا خواند و فرمود: «... برای جنگ با گروهی که می خواهند اتّحاد و همبستگی شما را به تفرقه کشانند ، به پا خیزید . امید است که خداوند به واسطه شما ، آنچه را دیگران تباه کرده اند ، سامان بخشد و شما بتوانید آنچه را بر عهده تان است ، به جای آورید».

در این میان که مردم در حال آماده شدن [ برای نبرد با معاویه] بودند، از اهل مکّه خبر دیگری آمد که آنان به مخالفت برخاسته اند. امام علی علیه السلام با شنیدن این خبر ، در میان مردم ایستاد و فرمود: «... بدانید که طلحه و زبیر و اُمّ المؤمنین (عایشه) ، بر ناخشنودی از حکومت من ، هم داستان شده اند و مردم را برای اصلاحْ فرا خوانده اند و من تا زمانی که از وحدت شما اطمینان داشته باشم ، مقاومت می کنم و اگر آنان دست بردارند، من هم دست برمی دارم و با آنان کاری ندارم و به همان گزارش هایی که از آنان به من می رسد ، اکتفا می کنم».5774.بحار الأنوار عن محمّدِ بنِ مُسلمٍ:الجمل:وقتی گروهی [ از مردم] بر مخالفت با امیرمؤمنانْ یک سخن و آماده حرکت به سمت بصره شدند و خبرش به او رسید و نامه ای به او رسید که از آن گروه گزارش می داد، ابن عبّاس، محمّد بن ابی بکر، عمّار بن یاسر و سهل بن حنیف را فرا خواند و آنان را از نامه و حرکت آن گروه به سوی بصره ، آگاه ساخت.

محمّد بن ابی بکر گفت: ای امیرمؤمنان! آنان چه می خواهند؟

تبسّمی کرد و فرمود: «خونخواه عثمان شده اند» .

محمّد گفت: به خدا سوگند که عثمان را کسی جز آنان نکُشت!

آن گاه امیرمؤمنان فرمود: «در این باره ، نظر مشورتی خود را با من در میان گذارید».

عمّار بن یاسر گفت: نظر من حرکت به سمت کوفه است ؛ زیرا مردمانش پیروان ما هستند و این گروه به سوی بصره روانه شده اند.

ابن عبّاس گفت: ای امیرمؤمنان! نظر من آن است که فردی را به سمت کوفه روانه کنی تا کوفیان با تو بیعت کنند و نامه ای برای [ ابوموسی ]اشعری بنویسی که برایت بیعت بگیرد . سپس حرکت کنیم و به کوفه ملحق شویم و پیش از آن که آنان وارد بصره شوند، کارشان را بسازی، و نامه ای به اُمّ سلمه بنویسی که به همراهت بیرون آید، زیرا او برای تو مایه قوّت است.

امیرمؤمنان فرمود: «[ نه ؛ ] خودم و همراهانم در تعقیب آنان حرکت می کنیم. اگر در راهْ آنان را یافتیم، دستگیرشان می کنیم و اگر از دست رفتند، به کوفه نامه می نویسم و از شهرها[ ی دیگر ]درخواست لشکر می کنم و به سمت آنان می روم ؛ و امّا بیرون آوردن امّ سلمه را از خانه اش ، آن گونه که آن دو (طلحه و زبیر) عایشه را بیرون آوردند ، به صَلاح نمی دانم» .

در حالی که آنان در این گفتگو بودند، اُسامه بن زید بن حارثه وارد شد و به امیرمؤمنان گفت: پدر و مادرم فدایت! این مسیر را یکسره طی مکن. [ نخست ]به سوی یَنبُع برو و با همه امکانات در آن جا مستقر شو و فردی را در مدینه به جای خویش بگمار ؛ زیرا اعراب در آغاز ، هیاهویی می کنند و سپس [ سر به فرمانْ ]سوی تو می آیند.

ابن عبّاس به وی گفت: ای اُسامه! اگر این رأیْ بدون شائبه از دلت برخاسته باشد، در آن ، اشتباه کرده ای و رأی انسانِ آگاه نیست. به خدا سوگند، این کار به سان [کار ]کفتاران است به هنگام یورش .

اسامه گفت: پس رأی درست چیست؟

ابن عبّاس گفت: آنچه من بدان اشاره کردم یا آنچه امیرمؤمنان، خود ، صلاح می داند.

آن گاه امیرمؤمنان در میان مردم ندا در داد : «برای حرکت ، آماده شوید که طلحه و زبیر، بیعت را شکسته اند و پیمان را نقض کرده اند . آنها عایشه را از خانه اش بیرون کشیده اند و برای به پا کردن فتنه و ریختن خون اهل قبله، قصد رفتن به بصره را دارند».

آن گاه ، دستانش را به سوی آسمانْ بلند کرد و گفت: «بار خدایا ! این دو مرد بر من ستم کردند و عهد مرا شکستند و پیمان مرا نقض کردند و بدون آن که حقّی داشته باشند، بر من جفا کردند. بار خدایا ! آنان را به خاطر ستمی که بر من کردند، بگیر و بر آنان پیروزم گردان و مرا بر آنان یاری فرما!» . .


ص: 10

. .


ص: 11

. .


ص: 12

5775.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :الإمام علیّ علیه السلام لَمّا اُشیرَ عَلَیهِ بِأَلّا یَتَّبِعَ طَلحَهَ وَالزُّبَیرَ ولا یَرصُدَ لَهُمَا القِتالَ : وَاللّهِ لا أکونُ کَالضَّبُعِ ؛ تَنامُ عَلی طولِ اللَّدمِ (1) حَتّی یَصِلَ إلَیها طالِبُها ، ویَختِلَها راصِدُها ، ولکِنّی أضرِبُ بِالمُقبِلِ إلَی الحَقِّ المُدبِرَ عَنهُ ، وبِالسّامِعِ المُطیعِ العاصِیَ المُریبَ أبدا حَتّی یَأتیَ عَلَیَّ یَومی . فَوَاللّهِ ما زِلتُ مَدفوعا عَن حَقّی مُستَأثَرا عَلَیَّ مُنذُ قَبَضَ اللّهُ نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله حَتّی یَومِ النّاسِ هذا . (2)4 / 2خُطبَهُ الإِمامِ لَمّا بَلَغَهُ خَبَرُ النّاکِثینَ5773.امام صادق علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام مِن خُطبَهٍ لَهُ حینَ بَلَغَهُ خَبَرُ النّاکِثینَ بِبَیعَتِهِ : ألا وإِنَّ الشَّیطانَ قَد ذَمَّرَ حِزبَهُ ، (3) وَاستَجلَبَ جَلَبَهُ ؛ لِیَعودَ الجَورُ إلی أوطانِهِ ، ویَرجِعَ الباطِلُ إلی نِصابِهِ ، وَاللّهِ ما أنکَروا عَلَیَّ مُنکَرا ، ولا جَعَلوا بَینی وبَینَهُم نَصِفا .

وإِنَّهُم لَیَطلُبونَ حَقّا هُم تَرَکوهُ ، ودَما هُم سَفَکوهُ ؛ فَلَئِن کُنتُ شَریکَهُم فیهِ ؛ فَإِنَّ لَهُم لَنَصیبَهُم مِنهُ ، ولَئِن کانوا وَلوهُ دونی ، فَمَا التَّبِعَهُ إلّا عِندَهُم ، وإنَّ أعظَمَ حُجَّتِهِم لَعَلی أنفُسِهِم ، یَرتَضِعونَ اُمّا قَد فَطَمَت ، ویُحیونَ بِدعَهً قَد اُمیتَت .

یا خَیبَهَ الدّاعی ! مَن دَعا ! وإلامَ اُجیبَ ! وإنّی لَراضٍ بِحُجَّهِ اللّهِ عَلَیهِم ، وعِلمِهِ فیهِم . فَإِن أبَوا أعطَیتُهُم حَدَّ السَّیفِ، وکَفی بِهِ شافِیا مِنَ الباطِلِ ، وناصِرا لِلحَقِّ .

ومِنَ العَجَبِ بَعثُهُم إلَیَّ أن أبرُزَ لِلطِّعانِ ! وأن أصبِرَ لِلجِلادِ ! هَبِلَتهُمُ الهَبولُ ! لَقَد کُنتُ وما اُهَدَّدُ بِالحَربِ ، ولا اُرَهَّبُ بِالضَّربِ ! وإنّی لَعَلی یَقینٍ مِن رَبّی ، وغَیرِ شُبهَهٍ مِن دینی . (4) .

1- .أی ضَرْب جُحرها بحجر ، إذا أرادوا صَیْد الضَّبُع ضربوا جُحْرها بحَجر ، أو بأیدیهم ، فتحسبُه شیئا تصیده ، فتخرج لتأخذه ، فتُصطاد (النهایه : ج 4 ص 246 «لدم») .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 6 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 135 ح 110 .
3- .أی : حضّهم وشجّعهم (النهایه : ج 2 ص 167 «ذمر») .
4- .نهج البلاغه : الخطبه 22 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 110 ح 2401 وفیه إلی «لعلی أنفسهم» ، بحار الأنوار : ج 32 ص 53 ح 39 وراجع جواهر المطالب : ج 1 ص 324 .

ص: 13



4 / 2 سخنرانی امام به هنگام دریافت گزارش ناکثین

5774.بحار الأنوار ( به نقل از محمّد بن مسلم ) امام علی علیه السلام آن گاه که به وی پیشنهاد شد که طلحه و زبیر را تعقیب نکند و درصدد جنگ با آنان نباشد : به خدا سوگند، چون کفتار نخواهم بود که با ضرباهنگ مداوم و آرام ، به خواب رود تا جوینده اش به وی رسد و شکارچی اش او را فریب دهد؛ بلکه من همواره به کمک حق جویان با حق گریزان می جنگم و به کمک شنونده مطیع با نافرمانِ شکّاک، ستیز می کنم تا اجلم فرا رسد. به خدا سوگند، از آن زمان که خداوند پیامبرش را قبض روح کرد تا امروز، همیشه از حقّ خود بر کنار بوده ام [ و دیگران ]بر من مقدّم بوده اند .4 / 2سخنرانی امام به هنگام دریافت گزارش ناکثین5777.امام علی علیه السلام :امام علی علیه السلام از سخنرانی او به هنگامی که گزارش بیعت شکنی به وی رسید : بدانید که شیطان، گروهش را برانگیخته است و لشکر خویش را از هر سو فرا خوانده تا ستم در زادگاهش برقرار باشد و باطل در جایگاهش پایدار مانَد. به خدا سوگند، از من زشتی ندیدند و میان من و خودشان منصفانه رفتار نکردند.

آنان، حقّی را می جویند که خودْ آن را به کنار نهادند، و خونخواهی کسی را می کنند که خودْ خونش را ریختند. اگر در این کار، با آنان شریک بوده ام، آنان را هم سهمی است، و اگر بدون من دست به این کار زده اند، پیامدش نیز بر عهده خودشان است.

به راستی که بزرگ ترین دلیل آنان بر ضررِ خودشان است. آنان از مادری شیر می خورند که شیرش خشکیده است، و بدعتی را زنده می کنند که میرانده شده است.

ای دعوت کننده زیانکار! که می خواند؟ چرا پاسخ دهم؟ به راستی که من به حجّت الهی بر آنان و به علم او درباره ایشان خشنودم. اگر سر باز زنند، تیزیِ شمشیر را به آنان نشان خواهم داد که آن برای درمان باطل و یاری حق، کافی است.

و شگفت ، این است که فرستاده اند تا من به میدان کارزار آیم و در جنگ، پایداری نمایم. مادرشان بر آنان بگِرید! تاکنون در جنگ ، تهدید نشده ام و از شمشیر نهراسیده ام. به راستی که من نسبت به پروردگارم یقین دارم و تردیدی در دینم ندارم.

.


ص: 14

5778.عنه علیه السلام :عنه علیه السلام فی خُطبَتِهِ حینَ نُهوضِهِ إلَی الجَمَلِ : إنّی بُلیتُ بِأَربَعَهٍ : أدهَی النّاسِ وأَسخاهُم ؛ طَلحَهَ ، وأشَجَعِ النّاسِ ؛ الزُّبَیرِ ، وأطوَعِ النّاسِ فِی النّاس ؛ عائِشَهَ ، وأُسرَعِ النّاسِ إلی فِتنَهٍ ؛ یَعلَی بنِ اُمَیَّهَ .

وَاللّهِ ، ما أنکَروا عَلَیَّ شَیئا مُنکرا ، ولَا استَأثَرتُ بِمالٍ ، ولا مِلتُ بِهَویً ، وإنَّهُم لَیَطلُبونَ حَقّا تَرَکوهُ ، ودَما سَفَکوهُ ، ولَقَد وَلوهُ دونی ، وإن کُنتُ شَریکَهُم فِی الإِنکارِ لِما أنکَروهُ .

وما تَبِعَهُ عُثمانَ إلّا عِندَهُم ، وإنَّهُم لَهُمُ الفِئَهُ الباغِیَهُ ؛ بایَعونی ونَکَثوا بَیعَتی ، ومَا استَأنَوا بی حَتّی یَعرِفوا جَوری مِن عَدلی ، وإنّی لَراضٍ بِحُجَّهِ اللّهِ عَلَیهِم ، وعلِمِهِ فیهِم ، وإِنّی مَعَ هذا لَداعیهِم ومُعذِرٌ إلَیهِم ؛ فَإِن قَبِلوا فَالتَّوبَهُ مَقبولَهٌ ، وَالحَقُّ أولی ما انصُرِفَ إلَیهِ ، وإن أبَوا أعطَیتُهُم حَدَّ السَّیفِ ، وکَفی بِهِ شافِیا مِن باطِلٍ وناصِرا . (1)5779.عنه علیه السلام :عنه علیه السلام مِن کَلامٍ لَهُ فی مَعنی (2) طَلحَهَ بنِ عُبَیدِ اللّهِ حینَ بَلَغَهُ خُروجَ طَلحَهَ وَالزُّبَیرِ إلَی البَصرَهِ لِقِتالِهِ : قَد کُنتُ وما اُهَدَّدُ بِالحَربِ ، ولا اُرَهَّبُ بِالضَّربِ ، وأَنَا عَلی ما قَد وَعَدَنی رَبّی مِنَ النَّصرِ ، وَاللّهِ مَا استَعجَلَ مُتَجَرِّدا لِلطَّلَبِ بِدَمِ عُثمانَ إلّا خَوفا مِن أن یُطالَبَ بِدَمِهِ ؛ لاِنَّهُ مَظِنَّتُهُ ، ولَم یَکُن فِی القَومِ أحرَصُ عَلَیهِ مِنهُ ، فَأَرادَ أن یُغالِطَ بِما أجلَبَ فیهِ ؛ لِیَلتَبِسَ الأَمرُ ، ویَقَعَ الشَّکُّ .

ووَاللّهِ ما صَنَعَ فی أمرِ عُثمانَ واحِدَهً مِن ثَلاثٍ : لَئِن کانَ ابنُ عَفّانَ ظالِما کَما کانَ یَزعُمُ لَقَد کانَ یَنبَغی لَهُ أن یُوازِرَ قاتِلیهِ ، وأَن یُنابِذَ ناصِریهِ . ولَئِن کانَ مَظلوما لَقَد کانَ یَنبَغی لَهُ أن یَکونَ مِنَ المُنَهنِهینَ (3) عَنهُ ، وَالمُعَذِّرینَ فیهِ. ولَئِن کانَ فی شَکٍّ مِنَ الخَصلَتَینِ ، لَقَد کانَ یَنبَغی لَهُ أن یَعتَزِلَهُ ویَرکُدَ جانِبا ، ویَدَعَ النّاسَ مَعَهُ . فَما فَعَلَ واحِدَهً مِنَ الثَّلاثِ ، وجاءَ بِأَمرٍ لَم یُعرَف بابُهُ ، ولَم تَسلَم مَعاذیرُهُ! (4) .

1- .الاستیعاب : ج 2 ص 318 الرقم 1289 عن صالح بن کیسان وعبد الملک بن نوفل بن مساحق والشعبی وابن أبی لیلی ، اُسد الغابه : ج 3 ص 87 الرقم 2627 .
2- .معنی کلّ شیء : مِحْنته وحالُه التی یصیر إلیها أمرُه (لسان العرب : ج 15 ص 106 «عنا») .
3- .نهنههُ عنه : منعه وکفّه عن الوصول إلیه (النهایه : ج 5 ص 139 «نهنه») .
4- .نهج البلاغه : الخطبه 174 ، الأمالی للطوسی : ص 169 ح 284 نحوه .

ص: 15

5780.الإمامُ زینُ العابدینَ علیه السلام :امام علی علیه السلام در سخنرانی اش به هنگام حرکت به سوی جنگ : من به چهار چیز مبتلا گشتم: زیرک ترین و سخاوتمندترینِ مردم، طلحه، و شجاع ترینِ مردم، زبیر، و مُطاع ترینِ مردم در نزد مردم، عایشه، و سریع ترینِ مردم در فتنه انگیزی، یَعلَی بن اُمیّه.

به خدا سوگند، از من زشتی ندیدند و ثروتی را به خود اختصاص ندادم و به سوی هوا و هوس نرفتم. آنان حقّی را می جویند که خود به کناری نهادند و خونی را طلب می کنند که خود بر زمین ریختند و آنان،خودشان عهده دار آن بودند، نه من. اگر من شریک آنان بودم، آن را زشت نمی شمردند.

پیامد خون عثمان ، تنها بر گردن آنان است و آنان، همان گروه ستمکارند. با من بیعت کردند و سپس بیعت مرا شکستند و به من فرصت ندادند تا ستمکاری مرا از عدالت من بازشناسند. من به حجّت الهی بر آنان و آگاهی اش درباره آنها خشنودم. با این همه، آنان را [ به اطاعت ]فرا می خوانم و عذرشان را می پذیرم. اگر پذیرفتند، توبه ، پذیرفته شده است و حق، بهترین چیزی است که به سویش بازگشت شود، و اگر سر باز زدند، تیزی شمشیر را به آنان نشان می دهم که آن ، برای درمان باطل و یاوری حق، بسنده است .5781.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :امام علی علیه السلام از سخن وی درباره طلحه بن عبید اللّه ، وقتی خبر حرکتش با زبیر به سوی بصره برای چجنگ با وی به او رسید : تا بوده ام، مرا به جنگ ، تهدید نکرده اند و از شمشیر نهراسانده اند. من دل به وعده نصرت پروردگارم بسته ام. به خدا سوگند که او (طلحه) در خونخواهی عثمانْ شتاب نکرد، مگر از ترس آن که از او بازخواست شود؛ زیرا که وی متّهم بود و کسی در میان جمعیت بر [ ریختن خون ]عثمان ، حریص تر از او نبود. از این رو، تصمیم گرفت بدانچه برایش سودمندتر است، مغالطه کند تا حقیقتْ پوشیده مانَد و تردید، پیدا شود.

به خدا سوگند، طلحه در مسئله عثمان، باید یکی از سه کار را انجام می داد: اگر عثمانْ ستمگر بود چنان که وی گمان داشت ، سزاوار بود که قاتلان او را یاری کند و یاوران عثمان را دور سازد ؛ و اگر عثمانْ مظلوم بود، سزاوار بود که شورشیان را از او بازدارد و در آنچه متّهمش ساخته بودند، عذری آورَد؛ و اگر در تردید بود، سزاوار بود که کناره گیرد و در گوشه ای بماند و مردم را با عثمان ، تنها گذارد. او هیچ یک از سه کار را نکرد و کاری تازه کرد که ناشناخته بود و عذرهایی آورد که درست نبود. .


ص: 16

5782.الإمامُ الکاظمُ علیه السلام :الإرشاد :ولَمَّا اتَّصَلَ بِهِ مَسیرُ عائِشَهَ وطَلحَهَ وَالزُّبَیرِ إلَی البَصرَهِ مِن مَکَّهَ، حَمِدَ اللّهَ وأثَنی عَلَیهِ ثُمَّ قالَ : قَد سارَت عائِشَهُ وطَلحَهُ وَالزُّبَیرُ ؛ کُلُّ واحِدٍ مِنهُما یَدَّعِی الخِلافَهَ دونَ صاحِبِهِ ، لا یَدَّعی طَلحَهُ الخِلافَهَ إلّا أنَّهُ ابنُ عَمِّ عائِشَهَ ، ولا یَدَّعیهَا الزُّبَیرُ إلّا أنَّهُ صِهرُ أبیها ، وَاللّهِ لَئِن ظَفِرا بِما یُریدانِ لَیَضرِبَنَّ الزُّبَیرُ عُنُقَ طَلحَهَ ، ولَیَضرِبَنَّ طَلحَهُ عُنُقَ الزُّبَیرِ ، یُنازِعُ هذا عَلی المُلکِ هذا !

وقَد وَاللّهِ عَلِمَت أنَّهَا الرّاکِبَهُ الجَمَلَ ، لا تَحُلُّ عُقدَهً ، ولا تَسیرُ عَقَبهً ، ولا تَنزِلُ مَنزِلاً إلّا إلی مَعصِیَهٍ ؛ حَتّی تورِدُ نَفسَها ومَن مَعَها مَورِدا یُقتَلُ ثُلُثُهُم ، ویَهرُبُ ثُلُثُهُم ، ویَرجِعُ ثُلُثُهُم .

وَاللّهِ إنَّ طَلحَهَ وَالزُّبَیرَ لَیَعلَمانِ أنَّهُما مُخطِئانِ وما یَجهَلانِ ، ولَرُبَّ (1) عالِمٍ قَتَلَهُ جَهلُهُ وعِلمُهُ مَعَهُ لا یَنفَعُهُ . وَاللّهِ لَیَنَبَحَنَّها کِلابُ الحَوأَبِ ، فَهَل یَعتَبِرُ مُعتَبِرٌ أو یَتَفَکَّرُ مُتَفَکِّرٌ ؟!

ثُمَّ قالَ : قَد قامَتِ الفِئَهُ الباغِیَهُ ؛ فَأَینَ المُحسِنونَ ؟ (2) .

1- .فی الطبعه المعتمده للمصدر: «ولربّما»، والتصویب من بعض النسخ الخطیّه للمصدر.
2- .الإرشاد : ج 1 ص 246 ، الکافئه : ص19 ح 19 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 113 ح 88 ؛ المعیار والموازنه : ص 53 .

ص: 17

5778.امام علی علیه السلام :الإرشاد:وقتی خبر حرکت عایشه، طلحه و زبیر از مکّه به بصره به او (علی علیه السلام ) رسید ، خدا را سپاس و ثنا گفت و فرمود: «عایشه ، طلحه و زبیر، حرکت کردند. هریک از آن دو نفر (طلحه و زبیر) ، خلافت را برای خود می خواهد، نه رفیقش. طلحه ادّعای خلافت نمی کند ، مگر از آن رو که پسرعموی عایشه است، و زبیر ، آن را ادّعا نمی کند، مگر از آن رو که داماد پدر عایشه است. به خدا سوگند، اگر به خواسته های خود دست یابند، زبیر ، گردن طلحه را خواهد زد و طلحه ، گردن زبیر را و هریک با دیگری در حکومت ، نزاع خواهد کرد.

به خدا سوگند، دانستم که عایشه، همان زنی است که سوارِ شتر خواهد شد؛ نه مشکلی را می گشاید و نه از گردنه ای عبور می کند و بلکه در منزلی اُتراق نمی کند، مگر آن که بر معصیت است ، تا آن که خود و همراهانش را به ورطه ای افکنَد که یک سوم آنان کشته شوند و یک سوم دیگر فرار کنند و یک سوم، بازگردند. به خدا سوگند، طلحه و زبیر می دانند که خطاکارند و [ بدین امر ، ]ناآگاه نیستند. چه بسا عالمی که نادانی اش او را کُشت و دانشی را که با خود داشت، به او سودی نرسانْد!

به خدا سوگند، سگان آبگاه حَوأب بر عایشه پارس می کنند. آیا پندگیری هست که عبرت گیرد؟! و آیا اندیشمندی هست که بیندیشد؟!».

سپس فرمود: «گروه تجاوزکار به پا خاستند. پس نیکوکاران کجایند؟». .


ص: 18

4 / 3خُروجُ الإِمامِ مِنَ المَدینَهِ5781.امام صادق علیه السلام :المستدرک علی الصحیحین عن أبی الأسود الدؤلی عن الإمام علیّ علیه السلام :أتانی عَبدُ اللّهِ بنُ سَلامٍ وقَد وَضَعتُ رِجلی فِی الغَرزِ (1) وأنَا اُریدُ العِراق، فَقالَ : لا تَأتِ (2) العِراقَ ؛ فَإنَّکَ إن أتَیتَهُ أصابَکَ بِهِ ذُبابُ (3) السَّیفِ . قالَ عَلِیٌّ : وَایمُ اللّهِ ، لَقَد قالَها لی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَبلَکَ . قالَ أبُو الأَسودِ : فَقُلتُ فی نَفسی: ، یا اَللّهُ ، ما رَأَیتُ کَالیَومِ رَجُلاً مُحارِبا (4) یُحَدِّثُ النّاسَ بِمِثلِ هذا . (5)5782.امام کاظم علیه السلام :تاریخ الطبری :بَلَغَ عَلِیّا الخَبَرُ وهُوَ بِالمَدینَهِ بِاجتِماعِهِم عَلَی الخُروجِ إلَی البَصرَهِ ، وبِالَّذِی اجتَمَعَ عَلَیهِ مَلَؤُهُم ؛ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ وعائِشَهُ ومَن تَبِعَهُم ، وبَلَغَهُ قَولُ عائِشَهَ ، وخَرَجَ عَلِیٌّ یُبادِرُهُم فی تَعبِیَتِهِ الَّتی کانَ تَعَبّی بِها إلَی الشّامِ ، وخَرَجَ مَعَهُ مَن نَشِطَ مِنَ الکوفِیّینَ وَالبَصرِیّینَ مُتَخَفِّفینَ فی سَبعِمِئَهِ رَجُلٍ ، وهُوَ یَرجو أن یُدرِکَهُم ، فَیَحولَ بَینَهُم وبَینَ الخُروجِ ، فَلَقِیَهُ عَبدُ اللّهِ بنُ سَلامٍ فَأَخَذَ بِعِنانِهِ وقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ لا تَخرُج مِنها ؛ فَوَاللّهِ لَئِن خَرَجتَ مِنها لا تَرجِعُ إلَیها ، ولا یَعودُ إلَیها سُلطانُ المُسلِمینَ أبَدا ، فَسَبّوهُ فَقالَ : دَعُوا الرَّجُلَ ؛ فَنِعمَ الرَّجُلُ مِن أصحابِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله . وسارَ حَتَّی انتَهی إلَی الرَّبَذَهِ فَبَلَغَهُ مَمَرُّهُم ، فَأَقامَ حینَ فاتوهُ یَأتَمِرُ بِالرَّبَذَهِ . (6) .

1- .الغَرْز : رِکاب کور الجملِ إذا کان من جلد أو خشب (النهایه : ج 3 ص 359 «غرز») .
2- .فی المصدر : «تأتی» ، والصحیح ما أثبتناه .
3- .ذُبابُ السَّیف: حَدُّ طَرفِه الذی بین شَفرَتَیه (لسان العرب: ج 1 ص 383 «ذبب»).
4- .فی المصدر: «رجلٌ محاربٌ»، والصواب ماأثبتناه کما فی المصادر الاُخری.
5- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 151 ح 4678 ، صحیح ابن حبّان : ج 15 ص 127 ح 6733 ، مسند أبی یعلی : ج 1 ص 259 ح 487 .
6- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 455 وراجع تاریخ ابن خلدون : ج 2 ص 611 .

ص: 19



4 / 3 بیرون آمدن امام علی از مدینه

4 / 3بیرون آمدن امام علی از مدینه5785.الإمامُ زینُ العابدینَ علیه السلام ( فی مُناجاتِهِ ) المستدرک علی الصحیحین به نقل از ابو الأسود دُئلی : امام علی علیه السلام فرمود : «در حالی که پا در رکاب شتر نهاده، قصد عراق داشتم، عبد اللّه بن سلّام به نزد من آمد و گفت: به عراق نرو؛ زیرا اگر به عراق درآیی ، تیزی شمشیرها تو را آسیب می رساند.

به او گفتم : به خدا سوگند ، به یاد می آورم که پیش از تو این مطلب را پیامبر خدا به من فرمود» .

[ ابو الأسود می گوید:] با خود گفتم: خدایا! تا امروز ندیده بودم که مردی جنگاور، چنین با مردمْ سخن گوید.5783.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :تاریخ الطبری:علی علیه السلام در مدینه بود که گزارش رسید که [ اهل جمل ]برای رفتن به سوی بصره اجتماع کرده اند و [ همچنین] خبر تصمیم جمعی طلحه ، زبیر و عایشه و پیروانشان و نیز سخنان عایشه به وی رسید.

علی علیه السلام [ از مدینه] بیرون آمد و آنان را با همان آرایش نظامی ای که برای رفتن به شامْ فراهم ساخته بود، تعقیب می کرد. هفتصد نفر از کوفیان و بصریانِ چالاک و سبک بار به همراه او بیرون رفتند و امید داشت به آنان برسد و از رفتن آنان به بصره جلوگیری کند.

در راه، عبد اللّه بن سلّام ، او را دید و زمام شترش را گرفت و گفت: ای امیرمؤمنان! از مدینه بیرون مرو. به خدا سوگند، اگر از آن بیرون روی، هرگز بدان باز نمی گردی و قدرت و عظمت مسلمانان نیز هرگز به مدینه باز نمی گردد.

همراهان ، او را بد گفتند. علی علیه السلام فرمود: «رهایش سازید. او نیکْ مردی از یاران محمّد پیامبر است».

سپس حرکت کرد تا به منطقه رَبَذه رسید و خبر عبور آنان را دریافت . چون به آنها نرسید ، چند روزی برای مشاوره و گفتگو در رَبَذه ماند.

.


ص: 20

5784.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الجمل :ثُمَّ خَرَجَ فی سَبعِمِئَهِ رَجُلٍ مِنَ المُهاجِرینَ وَالأَنصارِ ، وَاستَخلَفَ عَلَی المَدینَهِ تَمّامَ بنَ العَبّاسِ ، وبَعَثَ قُثَمَ بنَ العَبّاسِ إلی مَکَّهَ ، ولَمّا رَأی أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام التَّوَجُّهَ إلَی المَسیرِ طالِبا لِلقَومِ رَکِبَ جَمَلاً أحمَرَ وقادَ کُمَیتا (1) وسارَ وهُوَ یَقولُ :


سیروا أبابیلَ وحُثُّوا السَّیرا

کَی نَلحَقَ التَّیمِیَّ وَالزُّبَیرا إذ جَلَبَا الشَّرَّ وعافَا الخَیرا

یا رَبِّ أدخِلهُم غَدا سُعَیرا


وسارَ مُجِدّا فِی السَّیرِ حَتّی بَلَغَ الرَّبَذَهَ ، فَوَجَدَ القَومَ قَد فاتوا ، فَنَزَلَ بِها قَلیلاً ثُمَّ تَوَجَّهَ نَحوَ البَصرَهِ ، وَالمُهاجِرونَ وَالأَنصارُ عَن یَمینِهِ وشِمالِهِ ، مُحدِقونَ بِهِ مَعَ مَن سَمِعَ بِمَسیرِهِم ، فَاتَّبَعَهُم حَتّی نَزَلَ بِذی قارٍ فَأَقامَ بِها . (2)4 / 4کِتابُ الإِمامِ إلی أهلِ الکوفَهِ عِندَ المَسیرِ مِنَ المَدینَهِ5787.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام مِن کِتابٍ لَهُ إلی أهلِ الکوفَهِ عِندَ مَسیرِهِ مِن المَدینَهِ إلَی البَصرَهِ : مِن عَبدِ اللّهِ عَلیٍّ أمیرِ المُؤمِنینَ إلی أهلِ الکوفَهِ ؛ جَبهَهِ الأَنصارِ ، وسَنامِ العَرَبِ .

أمّا بَعدُ ؛ فَإِنّی اُخبِرُکُم عَن أمرِ عُثمانَ حَتّی یَکونَ سَمعُهُ کَعِیانِهِ : إنَّ النّاسَ طَعَنوا عَلَیهِ ، فَکُنتُ رَجُلاً مِنَ المُهاجِرینَ اُکثِرُ استِعتابَهُ ، واُقِلُّ عِتابَهُ ، وکانَ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ أهوَنُ سَیرِهِما فیهِ الوَجیفُ ، (3) وأرفَقُ حِدائِهِمَا العَنیفُ ، وکانَ مِن عائِشَهَ فیهِ فَلتَهُ غَضَبٍ ، فَاُتیحَ لَهُ قَومٌ فَقَتَلوهُ ، وبایَعَنِی النّاسُ غَیرَ مُستَکرَهینَ ولا مُجبَرینَ ، بَل طائِعینَ مُخَیَّرینَ .

وَاعلَموا أنَّ دارَ الهِجرَهِ قَد قَلَعَت بِأَهلِها وقَلَعوا بِها ، وجاشَت جَیشَ المِرجَلِ ، (4) وقامَتِ الفِتنَهُ عَلَی القُطبِ ، فَأَسرِعوا إلی أمیرِکُم ، وبادِروا جِهادَ عَدُوِّکُم ، إن شاءَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ . (5) .

1- .الکُمَیت : أقوی الخیل (لسان العرب : ج 2 ص 81 «کمی») .
2- .الجمل : ص 240 .
3- .الوجیف : هو ضَرْبٌ من السیر سریعٌ (النهایه : ج 5 ص 157 «وجف») .
4- .المِرْجَل : قِدرٌ من نحاس ، وقیل : یطلق علی کلّ قدر یُطبخ فیها (المصباح المنیر : ص 221 «رجل») .
5- .نهج البلاغه : الکتاب 1 ، الأمالی للطوسی : ص 718 ح 1518 عن عبد الرحمن بن أبی عمره الأنصاری ولیس فیه من «ولا مجبرین ...» ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 151 کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج32 ص84 ح56؛ شرح نهج البلاغه: ج14 ص8 وفیه «روی محمّدبن إسحاق عن عمّه عبدالرحمن بن یسار القرشی قال : لمّا نزل علیّ علیه السلام الربذه متوجّها إلی البصره بعث إلی الکوفه محمّد بن جعفر بن أبی طالب ، ومحمّد بن أبی بکر الصدّیق ، وکتب إلیهم هذا الکتاب ، وزاد فی آخره : فحسبی بکم إخوانا وللدین أنصارا ، ف «انفِرُواْ خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَهِدُواْ بِأَمْوَ لِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ذَ لِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ» التوبه : 41» .

ص: 21



4 / 4 نامه امام به کوفیان به هنگام حرکت از مدینه

5788.عنه علیه السلام :الجمل:آن گاه [ علی علیه السلام ] با هفتصد نفر از مهاجران و انصار، بیرون رفت و تمّام بن عبّاس را به جای خویش در مدینه گمارد و قُثم بن عبّاس را به مکّه فرستاد. وقتی در جستجوی جملیان، تصمیم به حرکت گرفت ، بر شتری سرخ مویْ سوار شد و اسبی نیرومند در پی داشت و حرکت کرد و چنین زمزمه می کرد :


مانند پرستوها کوچ کنید و شتاب کنید

تا به مرد تَیمی و زبیر برسیم. زیرا شرارت به پا کردند و از نیکی گذشتند

بار پروردگارا ! فردای قیامت، آنان را در آتش وارد ساز.


امام علی علیه السلام با شتابْ حرکت کرد تا به ربذه رسید. چون بدان جا رسید، دریافت که آنان گذر کرده اند. اندکی در ربذه ماند و سپس به سمت بصره به راه افتاد و مهاجران و انصار در چپ و راست وی بودند و با کسان دیگری که خبر حرکت او و یارانش را شنیده [ و همراهش شده ]بودند ، او را در میان گرفته بودند. [ علی علیه السلام ]به دنبال آنان بود تا به ذو قار (1) رسید و در آن جا بار افکند.4 / 4نامه امام به کوفیان به هنگام حرکت از مدینه5787.امام صادق علیه السلام :امام علی علیه السلام از نامه اش به کوفیان به هنگام حرکت از مدینه به سوی بصره : از بنده خدا علی امیرمؤمنان به کوفیان ، پیشانی انصار و بزرگان عرب. پس از حمد و سپاس خداوند؛ به شما از ماجرای عثمان به گونه ای خبرمی دهم که شنیدنش مانند دیدنش باشد. مردم بر او خُرده می گرفتند و من یکی از مهاجران بودم که همواره، خشنودی او را می خواستم و کمتر او را سرزنش می کردم، (2) و طلحه و زبیر، آسان ترین کارشان آن بود که بر او بتازند و ملایم ترین صدایشان، درشتی کردن با او بود. عایشه، ناگهان نسبت به عثمان ، خشم گرفت. گروهی فرصت یافتند و او را کشتند.

مردمان ، بدون اکراه و جبر، بلکه با رغبت و اختیار با من بیعت کردند. بدانید که [ مدینه ]سرای هجرت، مردمانش را بلند کرده و بیرون رانده است و مردم از آن کوچیده اند. مدینه، مانند دیگ ، جوشید و آشوب پا گرفت. به سوی پیشوای خود بشتابید و به سمت جنگ با دشمنانْ شتاب کنید، به خواست خداوند عز و جل . (3)

.

1- .ذو قار (ذی قار) ، جایی میان کوفه و واسط (البتّه به کوفه نزدیک تر) است و در آن ، جنگ مشهور میان ایرانیان و اعراب ، واقع شده است (تقویم البلدان: ص 292) .
2- .برخی مترجمان نهج البلاغه ، این قسمت را چنین ترجمه کرده اند : «تنها کسی بودم که در وا داشتن او به جلب رضایت مردم، می کوشیدم و کمتر به انتقادش زبان می گشودم» (خورشید بی غروب نهج البلاغه ، ص 29) . (م)
3- .در شرح نهج البلاغه (ج 14 ص 85) آمده است : محمّد بن اسحاق از عمویش عبد الرحمان بن یسار قُرَشی نقل می کند که گفت: چون علی علیه السلام در رَبَذه فرود آمد و عازم بصره بود ، محمّد بن جعفر بن ابی طالب و محمّد بن ابی بکر صدّیق را به سوی کوفه فرستاد و نامه ای برایشان نوشت و در آخر اضافه کرد : «من برای شما برادر ، و برای دین، یاورم. [ خداوند فرموده است :] «سبک بار و گران بار، بسیج شوید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید . اگر بدانید ، این برای شما بهتر است» (توبه : آیه 41) .

ص: 22

4 / 5خُطبَهُ الإِمامِ لَمّا أرادَ المَسیرَ إلَی البَصرَهِ5790.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :شرح نهج البلاغه عن الکلبی :لَمّا أرادَ عَلِیٌّ علیه السلام المَسیرَ إلَی البَصرَهِ ، قامَ فَخَطَبَ النّاسَ ، فَقالَ بَعدَ أن حَمِدَ اللّهَ وصلّی عَلی رَسولِهِ صلی الله علیه و آله : إنَّ اللّهَ لَمّا قَبَضَ نَبِیَّهُ استَأثَرَت عَلَینا قُرَیشٌ بِالأَمرِ ، ودَفَعَتنا عَن حَقٍّ نَحنُ أحَقُّ بِهِ مِنَ النّاسِ کافَّهً ، فَرَأَیتُ أنَّ الصَّبرَ عَلی ذلِکَ أفضَلُ مِن تَفریِقِ کَلِمَهِ المُسلِمینَ وسَفکِ دِمائِهِم . وَالنّاسُ حَدیثو عَهدٍ بِالإِسلامِ ، وَالدّینُ یُمخَضُ مَخضَ الوَطبِ ، (1) یُفسِدُهُ أدنی وَهنٍ ، ویَعکِسُهُ أقَلُّ خُلفٍ . فَوَلِیَ الأَمرَ قَومٌ لَم یَألوا فی أمرِهِمُ اجتِهادا ، ثُمَّ انتَقَلوا إلی دارِ الجَزاءِ ، وَاللّهُ وَلِیُّ تَمحیصِ سَیِّئاتِهِم ، وَالعَفوِ عَن هَفَواتِهِم .

فَما بالُ طَلحَهَ وَالزُّبَیرِ ، ولَیسا مِن هذَا الأَمرِ بِسَبیلٍ ! لَم یَصبِرا عَلَیَّ حَولاً ولا شَهرا حَتّی وَثَبا ومَرَقا ، ونازَعانی أمرا لَم یَجعَلِ اللّهُ لَهُما إلَیهِ سَبیلاً ، بَعدَ أن بایَعا طائِعَینِ غَیرَ مکرَهَینِ ، یَرتَضِعانِ اُمّا قَد فَطَمَت ، ویُحیِیانِ بِدعَهً قَد اُمیتَت . أ دَمَ عُثمانَ زَعَما ! وَاللّهِ مَا التَّبِعَهُ إلّا عِندَهُم وفیهِم ، وإِنَّ أعظَمَ حُجَّتِهِم لَعَلی أنفُسِهِم ، وأَنَا راضٍ بِحُجَّهِ اللّهِ عَلَیهِم وعَمَلِهِ فیهِم ، فَإِن فاءا وأَنابا فَحَظَّهُما أحرَزا ، وأَنفُسَهُما غَنِما ، وأَعظِم بِها غَنیمَهً ! وإِن أبَیا أعطَیتُهُما حَدَّ السَّیفِ ، وکَفی بِهِ ناصِرا لِحَقٍّ، وشافِیا لِباطِلٍ !

ثُمَّ نَزَلَ . (2) .

1- .الوَطْب : الزقّ الذی یکون فیه السمن واللبن ، وهو جلد الجذع الشابّ الفتی من الحیوانات فما فوقه (النهایه : ج 5 ص 203 «وطب») .
2- .شرح نهج البلاغه : ج 1 ص 308 ؛ بحار الأنوار : ج 32 ص 62 .

ص: 23



4 / 5 سخنرانی امام علی به هنگام حرکت به سمت بصره

4 / 5سخنرانی امام علی به هنگام حرکت به سمت بصره5793.الإمامُ الباقرُ علیه السلام :شرح نهج البلاغه به نقل از کلبی : چون علی علیه السلام آهنگ حرکت به سوی بصره کرد، به پا خاست و برای مردم ، سخنرانی کرد و پس از حمد خداوند و درود بر پیامبرش فرمود : «به راستی که چون خداوندْ پیامبرش را قبض روح کرد، قریش، حکومت را از ما به یغما بردند و ما را از حقّی که از همه مردم بدان شایسته تر بودیم ، کنار زدند. چنین [ مصلحت ]دیدم که صبر بر این مسئله بهتر است از پراکندگی مسلمانان و ریخته شدن خون آنان.

مردم، تازه مسلمان بودند و دین، مانند مَشکِ شیر و کَره در تلاطم بود که کوچک ترین سستی ای آن را تباه می کرد و کمترین اختلافی آن را وارونه می ساخت. آن گاه [ در پی تصمیم من به صبر]، کار حکومت را کسانی به دست گرفتند که در کارشان از هیچ کوششی فروگذار نکردند. سپس به سرای جزا رفتند و خداوند، عهده دار پاک کردن بدی های آنان و گذشت از لغزش های آنان است.

طلحه و زبیر ، چه فکر می کنند، در حالی که در حکومت، سهمی ندارند؟ آنان یک سال و حتّی یک ماه بر حکومت من صبر نیاوردند و از جای جهیدند و سرکشی کردند و در مسئله ای با من به منازعه پرداختند که خداوند، در آن، حقّی برای آنان قرار نداده است، آن هم پس از آن که با میل، و نه از روی اکراه، بیعت کردند . آنان از مادری شیر می نوشند که شیرش خشکیده است و بدعتی را زنده می کنند که میرانده شده است.

آیا ادّعای خونخواهی عثمان را دارند؟ به خدا سوگند که مسئولیت گناه آن کار بر آنها و در میان آنهاست و این بزرگ ترین دلیلشان ، بر ضدّ خودشان است و من به حجّت خداوند بر آنان و رفتار او با آنان خشنودم. اگر آن دو بازگردند و توبه کنند، خود ، سود بُرده اند و جانشان را مغتنم دانسته اند که چه غنیمت بزرگی است! و اگر سر باز زنند، تیزی شمشیر را به آنان نشان خواهم داد و شمشیر، برای یاوری حق و درمان باطل ، بسنده است».

آن گاه از منبر فرود آمد.

.


ص: 24

4 / 6نُزولُ الإِمامِ بِالرَّبَذَهِ5791.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الإرشاد :لَمّا تَوَجَّهَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام إلَی البَصرَهِ نَزَلَ الرَّبَذَهَ ، (1) فَلَقِیَهُ بِها آخِرُ الحاجّ، فَاجتَمَعوا لِیَسمَعوا مِن کَلامِهِ وهُوَ فی خِبائِهِ ، قالَ ابنُ عَبّاسٍ : فَأَتَیتُهُ فوََجَدتُهُ یَخصِفُ نَعلاً ، فَقُلتُ لَهُ : نَحنُ إلی أن تُصلِحَ أمرَنا أحوَجُ مِنّا إلی ما تَصنَعُ ! فَلَم یُکَلِّمنی حَتّی فَرَغَ مِن نَعلِهِ ، ثُمَّ ضَمَّها إلی صاحِبَتِها ثُمَّ قالَ لی : قَوِّمَها ؟ فَقُلتُ : لَیسَ لَها قیمَهٌ . قالَ : عَلی ذاکَ ! قُلتُ : کِسرُ دِرهَمٍ ! قالَ : وَاللّهِ لَهُما أحَبُّ إلَیَّ مِن أمرِکُم هذا، إلّا أن اُقیمَ حَقّا أو أدفَعَ باطِلاً .

قُلتُ : إنَّ الحاجَّ قَد اِجتَمَعوا لِیَسمَعوا مِن کَلامِکَ ، فَتَأذَنُ لی أن أتَکَلَّمَ ؛ فَإِن کانَ حَسَنا کانَ مِنکَ ، وإِن کانَ غَیرَ ذلِکَ کانَ مِنّی ؟ قالَ : لا ، أنَا أتَکَلّمُ . ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلی صَدری وکانَ شَثنَ (2) الکَفَّینِ فَآلَمَنی ، ثُمَّ قامَ فَأَخَذتُ بِثَوبِهِ فَقُلتُ : نَشَدتُکَ اللّهَ وَالرَّحِمَ ! قالَ : لا تَنشُدنی . ثُمَّ خَرَجَ فَاجتَمَعوا عَلَیهِ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأَثنی عَلَیه، ثُمَّ قالَ :

أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ اللّهَ تَعالی بَعَثَ مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله ولَیسَ فِی العَرَبِ أحَدٌ یَقرَأُ کِتابا ولا یَدَّعی نُبُوَّهً ، فَساقَ النّاسَ إلی مَنجاتِهِم ، أمَ وَاللّهِ ما زِلتُ فی ساقَتِها ؛ ما غَیَّرتُ ولا خُنتُ حَتّی تَوَلَّت بِحَذافیرِها .

ما لی ولِقُرَیشٍ ؟ أمَ وَاللّهِ لَقَد قَاتَلتُهُم کافِرینَ ، ولَاُقاتِلَنَّهُم مَفتونینَ ، وإِنَّ مَسیری هذا عَن عَهدٍ إلَیَّ فیهِ ، أمَ وَاللّهِ : لَأَبقُرَنَّ الباطِلَ حَتّی یَخرُجَ الحَقُّ مِن خاصِرَتِهِ . ما تَنقَمُ مِنّا قُرَیشٌ إلّا أنَّ اللّهَ اختارَنا عَلَیهِم فَأَدخَلناهُم فی حَیِّزِنا، وأَنشَدَ :


أدَمتَ (3) لَعَمری شُربَکَ المَحضَ خالِصا

وأَکلَکَ بِالزُّبدِ المُقَشَّرَهَ البُجرا ونَحنُ وَهَبناکَ العَلاءَ ولَم تَکُن

عَلِیّا وحُطنا حَولَکَ الجُردَ وَالسُّمرا (4) .

1- .الرَّبَذَه : من قری المدینه علی ثلاثه أیّام ، قریبه من ذات عرق علی طریق الحجاز . إذا رحلت من فید ترید مکّه ، وبهذا الموضع قبر أبیذرّ الغفاری رحمه الله (معجم البلدان : ج 3 ص 24) .
2- .الشَّثَن بالتحریک مصدر شَثِنَت کفّه بالکسر ؛ أی خَشُنَت وغَلُظَت (لسان العرب : ج 13 ص 232 «شثن») .
3- .فی المصدر : «ذنب» وما أثبتناه من نهج البلاغه .
4- .الإرشاد : ج 1 ص 247 ، نهج البلاغه : الخطبه 33 وفیه من «قال ابن عبّاس . . .» وراجع شرح المائه کلمه : ص 228 .

ص: 25



4 / 6 توقّف امام در رَبَذه

4 / 6توقّف امام در رَبَذه5794.امام صادق علیه السلام :الإرشاد:آن گاه که امیرمؤمنانْ قصد بصره کرد، در رَبَذه توقف نمود و آخرین حاجیان، او را در آن جا ملاقات کردند و نزد او که در خیمه خویش بود جمع شدند تا سخنش را بشنوند.

ابن عبّاس می گوید: نزد او رفتم و دیدم کفشی را وصله می کند. به وی گفتم: ما به اصلاح کارهایمان نیازمندتریم از این کاری که [ اکنون ]انجام می دهی.

با من سخن نگفت تا از [ وصله کردن ] کفش خود ، فارغ شد و آن را کنار لنگه دیگرش نهاد. پس به من فرمود: «اینها را قیمت کن» .

گفتم : قیمتی ندارند.

فرمود: «هرچه می ارزد، بگو!».

گفتم: کمتر از یک درهم [ می ارزند ].

فرمود: «به خدا سوگند، اینها برایم دوست داشتنی تر است از این حکومت بر شما، مگر آن که حقّی را به پا دارم یا باطلی را برانم».

گفتم : حاجیان ، جمع شده اند تا سخنت را بشنوند. آیا به من اجازه می دهی سخن بگویم که اگر سخنی نیکو بود، به نام توست و اگر جز آن بود، به نام من باشد؟

فرمود: «نه ؛ خودم صحبت می کنم».

آن گاه دستش را که بسیار ستبر بود بر سینه ام نهاد، به گونه ای که احساس درد کردم. پس بلند شد.

گوشه لباسش را گرفتم و گفتم: تو را به خدا سوگند می دهم و به حقّ خویشاوندی از تو درخواست می کنم.

فرمود: «مرا سوگند مده».

آن گاه بیرون رفت و مردمْ نزدش اجتماع کردند. آن گاه، خدا را سپاس گفت و بر او ثنا فرستاد و فرمود: «امّا بعد؛ به راستی که خداوند متعال، محمّد را [ در زمانی ]برانگیخت که کسی در میان عرب، کتاب خواندن نمی دانست و مدّعی نبود . او مردم را به جایگاه نجاتشان سوق داد. بدانید که به خدا سوگند ، همیشه در شمار فرماندهان [ جنگ ]بودم. نه چیزی را دگرگون کردم و نه خیانت ورزیدم تا آن که [ لشکر جاهلیتْ ]یکباره روی برگردانْد.

مرا با قریش چه کار؟ بدانید که به خدا سوگند، آنان کافر بودند و من با ایشان جنگیدم و اینک فریب خوردگان اند که با آنان جنگ می کنم و این حرکت من، به سبب عهدی است که با من شده است.

به خدا سوگند که باطل را می شکافم، تا حقیقت از تهیگاهش بیرون آید. قریش از ما انتقام نمی گیرد، مگر بدان جهت که خداوند، ما را بر آنان برگزید و ما آنان را در حوزه [ دین و حکومتِ ] خود درآوردیم» و این شعر را زمزمه کرد :


«به جانم سوگند که بامدادان ، پیوسته شیر خالص نوشیدی

و سرشیر و خرمای بی هسته خوردی. و ما به تو بزرگی بخشیدیم و تو بلند مرتبه نبودی

و ما گرداگردِ تو اسبان کوتاه مو و نیزه ها فراهم کردیم» .

.


ص: 26

. .


ص: 27

. .


ص: 28

4 / 7کِتابُ الإِمامِ إلی والِی البَصرَهِ5797.عنه صلی الله علیه و آله :الإمام علیّ علیه السلام فِی کِتابِهِ إِلی عُثمانَ لَمّا بَلَغَهُ مُشارَفَهُ القَومِ البَصرَهَ : مِن عَبدِ اللّهِ عَلِیٍّ أمیرِ المُؤمِنینَ إلی عُثمانَ بنِ حُنَیفٍ ، أمّا بَعدُ ؛ فَإِنَّ البُغاهَ عاهَدُوا اللّهَ ثُمَّ نَکَثوا وتَوَجَّهوا إلی مِصرِکَ ، وساقَهُمُ الشَّیطانُ لِطَلَبِ ما لا یَرضَی اللّهُ بِهِ ، وَاللّهُ أشَدُّ بَأسا وأَشَدُّ تَنکیلاً . فَإِذا قَدِموا عَلَیکَ فَادعُهُم إلَی الطّاعَهِ وَالرُّجوعِ إلَی الوَفاءِ بِالعَهدِ وَالمیثاقِ الَّذی فَارَقونا عَلَیهِ ، فَإِن أجابوا فَأَحسِن جِوارَهُم ما داموا عِندَکَ ، وإن أبَوا إلَا التَّمَسُّکَ بِحَبلِ النَّکثِ وَالخِلافِ فَناجِزهُمُ القِتالَ حَتّی یَحکُمَ اللّهُ بَینَکَ وبیَنَهُم وهُوَ خَیرُ الحاکِمین . وکَتَبتُ کِتابی هذا إلَیکَ مِنَ الرَّبَذَهِ ، وأَنَا مُعَجِّلٌ المَسیرَ إلَیکَ إن شاءَ اللّهُ . وکَتَبَهُ عُبَیدُ اللّهِ بنُ أبی رافِعٍ فی سَنَهِ سِتٍّ وثَلاثینَ . (1)4 / 8اِلتِباسُ الأَمرِ عَلی مَن لا بَصیرَهَ لَهُ5795.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :تاریخ الیعقوبی :وقالَ لَهُ [لِعَلِیٍّ علیه السلام ] الحارِثُ بنُ حَوطٍ الرّانِیُّ : أظَنُّ طَلحَهَ وَالزُّبَیرَ وعائِشَهَ اجتَمَعوا عَلی باطِلٍ ؟

فَقالَ : یا حارِثُ ! إنَّهُ مَلبوسٌ عَلَیکَ ، وإِنَّ الحَقَّ وَالباطِلَ لا یُعرَفانِ بِالنّاسِ ، ولکنِ اعرِفِ الحَقَّ تَعرِف أهلَهُ ، وَاعرِفِ الباطِلَ تَعرِفْ مَن أتاهُ . (2)5796.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الأمالی للطوسی عن أبی بکر الهُذَلِیّ :دَخَلَ الحارِثُ بنُ حَوطٍ اللَّیثِیُّ عَلی أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیِّ بنِ أبیطالِبٍ علیه السلام فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، ما أری طَلحَهَ وَالزُّبَیرَ وعائِشَهَ احتَجّوا إلّا عَلی حَقٍّ ؟ فَقالَ : یا حارِثُ ، إنَّکَ إن نَظَرتَ تَحتَکَ ولَم تَنظُر فَوقَکَ جُزتَ عَنِ الحَقِّ ؛ إنَّ الحَقَّ وَالباطِلَ لا یُعرفانِ بِالنّاسِ ، ولکِنِ اعرِفِ الحَقَّ بِاتِّباعِ مَنِ اتَّبَعَهُ ، وَالباطِلَ بِاجتِنابِ مَنِ اجتَنَبَهُ .

قالَ : فَهَلّا أکونُ کَعَبدِ اللّهِ بنِ عُمَرَ وسَعدِ بنِ مالِکٍ ؟ فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : إنَّ عَبدَ اللّهِ بنَ عُمَرَ وسَعدا خَذَلَا (3) الحَقَّ ولَم یَنصُرَا الباطِلَ ، مَتی کانا إمامَینِ فِی الخَیرِ فَیُتَّبَعانِ ؟ ! (4) .

1- .شرح نهج البلاغه : ج 9 ص 312 .
2- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 210 ، الأمالی للطوسی : ص 134 ح 216 ؛ أنساب الأشراف : ج 3 ص 64 ، البیان والتبیین : ج 3 ص 211 کلّها نحوه وفیها «اللیثی» بدل «الرانی» .
3- .فی المصدر: «وسعد أخذلا»، والصواب ماأثبتناه.
4- .الأمالی للطوسی : ص 134 ح 216 ، وفی الطرائف : ص 136 ح 215 : ومن ذلک ما ذکره الغزالی فی کتاب «المنقذ من الضلال» ما هذا لفظه : العاقل یقتدی بسیّد العقلاء علیّ علیه السلام حیث قال : «لا یُعرف الحقّ بالرجال ، اعرِف الحقّ تعرف أهله» فشهد أنّ علیّا سیّد العقلاء .

ص: 29



4 / 7 نامه امام علی به فرماندار بصره

4 / 8 مشتبه شدن امور بر کسانی که چشم بصیرت نداشتند

4 / 7نامه امام علی به فرماندار بصره5799.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :امام علی علیه السلام در نامه اش به عثمان [ بن حُنَیف ] ، هنگام باخبر شدن از نزدیک بودن لشکر جملیان به بصره : از بنده خدا امیرمؤمنان، به عثمان بن حنیف. پس از حمد و سپاس خداوند؛ به راستی که این سرکشان، با خداوندْ پیمان بستند و سپس بیعت شکستند و به سوی دیار تو روان شدند. شیطان، آنان را به خواستن آنچه خداوندْ خوش نمی دارد، سوق داد و خداوند، قدرتش بیشتر و کیفرش سخت تر است.

هرگاه بر تو وارد شدند، آنان را به پیروی و وفای به پیمانی که آن را از ما بُریدند، فرا خوان. اگر پذیرفتند، آنان را گرامی دار تا زمانی که نزد تواند، و اگر سر باز زدند و جز چنگ زدن به ریسمان پیمان شکنی و مخالفتْ [ کاری ]نکردند ، با آنان پیکار کن تا خداوند، میان تو و آنان داوری کند که او بهترین داور است.

این نامه را از ربذه برایت نوشتم و من با شتاب ، نزد تو خواهم آمد اگر خدا خواهد .

نامه را عبید اللّه بن ابی رافع در سال سی و ششم [ هجری ] نوشت.4 / 8مشتبه شدن امور بر کسانی که چشم بصیرت نداشتند5802.الإمامُ الحسنُ علیه السلام :تاریخ الیعقوبی:حارث بن حوط رانی [ به علی علیه السلام ]گفت:باور کنم که طلحه،زبیر و عایشه بر باطلْ گِرد آمده اند؟

[ علی علیه السلام ] فرمود: «ای حارث! به راستی که حق بر تو مُشتَبَه شده است. به راستی که حق و باطل با مردمانْ شناخته نمی شوند؛ لیکن حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی، و باطل را بشناس تا کسانی را که آن را دنبال می کنند، بشناسی».5803.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام ( فی قولِ اللّه ِ تبارکَ و تَعالی : {Q} «ما یَفْت ) الأمالی ، طوسی به نقل از ابو بکر هُذَلی : حارث بن حوط لیثی نزد امیر مؤمنان علی بن ابی طالب آمد و گفت: ای امیر مؤمنان! گمان نمی کنم طلحه و زبیر و عایشه، جز بر حق ، احتجاج کنند!

[ امیر مؤمنان] فرمود: «ای حارث! به راستی که اگر زیر پایت را بنگری و به بالای سرت ننگری، از حق ، منحرف می شوی. به راستی که حق و باطل با مردمان شناخته نمی شوند؛ لیکن حقیقت را با پیروی پیروان حق بشناس، و باطل را با دوری جُستن آنان که از آن دوری می جویند».

حارث گفت: چرا مانند عبد اللّه بن عمر و سعد بن مالک نباشم؟

امیر مؤمنان فرمود: «به راستی که عبد اللّه بن عمر و سعد، از یاری حق دست بداشتند و باطل را نیز یاری نرساندند. کِی آن دو پیشوایان خوبی بوده اند تا از آنان پیروی شود؟!». (1)

.

1- .در کتاب الطرائف (ص 136 ح 215) چنین آمده است : و غزالی در کتاب المنقذ من الضلال نوشته است : خردمند ، به سرور خردمندان علی علیه السلام اقتدا می کند آن جا که فرمود : «حق با مردمان شناخته نمی شود . حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی» . غزالی با این سخن گواهی می دهد که علی علیه السلام سرور خردمندان است .

ص: 30

5804.عنه علیه السلام :شرح نهج البلاغه عن أبی مخنف :وقامَ رَجُلٌ إلی عِلِیٍّ علیه السلام فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أیُّ فِتنَهٍ أعظَمُ مِن هذِهِ ؟ إنَّ البَدرِیَّهَ لَیَمشی بَعضُها إلی بَعضٍ بِالسَّیفِ ! فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام :

وَیحَکَ! أ تَکونُ فِتنَهٌ أنَا أمیرُها وقائِدُها ؟ ! وَالَّذی بَعَثَ مُحَمَّدا بِالحَقِّ وکَرَّمَ وَجهَهُ ، ما کَذَبتُ ولا کُذِبتُ ، ولا ضَلَلتُ ولا ضُلَّ بی، ولا زَلَلتُ ولا زُلَّ بی ، وإنّی لَعَلی بَیِّنَهٍ مِن رَبّی ؛ بَیَّنَهَا اللّهُ لِرَسولِهِ ، وبَیَّنَها رَسولُهُ لی ، وسَاُدعی یَومَ القِیامَهِ ولا ذَنبَ لی ، ولَو کانَ لی ذَنبٌ لَکفَّرَ عَنّی ذُنوبی ما أنَا فیهِ مِن قِتالِهِم . (1)5805.عنه علیه السلام :شرح نهج البلاغه :خَرَجَ طارِقُ بنُ شِهابٍ الأَحمَسِیُّ یَستَقبِلُ عَلِیّا علیه السلام وقَد صارَ بِالرَّبَذَهِ طالِبا عائِشَهَ وأصحابَها ، وکانَ طارِقٌ مِن صَحابَهِ عَلِیٍّ علیه السلام وشیعَتِهِ ، قالَ : فَسَأَلتُ عَنهُ قَبلَ أن ألقاهُ؛ ما أقدَمَهُ ؟ فَقیلَ : خالَفَهُ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ وعائِشَهُ ، فَأَتَوُا البَصرَهَ ، فَقُلتُ فی نَفسی : إنَّهَا الحَربُ ! أ فَاُقاتِلُ اُمَّ المُؤمِنینَ وحَوارِیَّ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟ إنَّ هذا لَعَظیمٌ ! ثُمَّ قُلتُ : أ أَدَعُ عَلِیّا وهُوَ أوَّلُ المُؤمِنینَ إیمانا بِاللّهِ وابنُ عَمِّ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ووَصِیُّهُ ؟ هذا أعظَمُ ! ثُمَّ أتَیتُهُ فَسَلَّمتُ عَلَیهِ ، ثُمَّ جَلَستُ إلَیهِ فَقَصَّ عَلَیَّ قِصَّهَ القَومِ وقِصَّتَهُ . (2) .

1- .شرح نهج البلاغه : ج 1 ص 265 .
2- .شرح نهج البلاغه : ج 1 ص 226 .

ص: 31

5806.عنه علیه السلام :شرح نهج البلاغه به نقل از ابو مِخنَف : مردی در برابر علی علیه السلام به پا خاست و گفت: ای امیرمؤمنان! چه فتنه ای از این بزرگ تر است که برخی جنگاوران جنگ بدر، با شمشیر به سراغ برخی دیگر می روند؟

علی علیه السلام فرمود: «وای بر تو! آیا فتنه ای هست که من فرمانده و رهبر آنم؟! سوگند به آن که محمّد صلی الله علیه و آله را به حق برانگیخت و او را عزّت بخشید ، نه دروغ می گویم و نه به من دروغ گفته شده است. نه من گم راه شدم و نه به واسطه من کسی گم راه شد. نه من لغزیدم و نه کسی به واسطه من لغزید.

به راستی که من دلیلی روشن از پروردگارم دارم که آن را خداوند برای پیامبرش روشن ساخت و پیامبرش آن را برای من روشن کرد و زودا که روز قیامت، فرا خوانده شوم و گناهی بر من نباشد و اگر گناهی داشته باشم، [ ثواب ]پیکار من با آنان، آن را خواهد پوشاند» .5807.قرب الإسناد عن البَزَنطیِّ :شرح نهج البلاغه:طارق بن شهاب اَحمسی، آن گاه که علی علیه السلام در تعقیب عایشه و همراهانش به ربذه آمد، به استقبال او رفت. وی از یاران علی علیه السلام و از پیروان او بود.

[ طارق] می گوید: پیش از دیدن وی (علی علیه السلام )، پرسیدم که چه چیزی او را تا این جا آورده است؟

گفته شد: طلحه، زبیر و عایشه با او به مخالفت برخاسته اند و وارد بصره شده اند.

[ طارق می گوید : ] با خود گفتم: به راستی این یک جنگ است؟ و آیا با اُمّ المؤمنین و یاران پیامبر خدا بجنگم؟ به راستی که کاری بس دشوار است!

سپس با خود گفتم: آیا علی را رها سازم؟ او که نخستین ایمان آورنده به خداوند

و پسر عمو و وصی پیامبر خداست؟ این که بسیار دشوارتر است!

سپس نزد او (علی علیه السلام ) آمدم و بر او سلام کردم. نزد او نشستم و او داستان خود و پیمان شکنان را برایم شرح داد. .


ص: 32

5800.امام علی علیه السلام :فتح الباری عن العلاء أبی محمّد عن أبیه :جاءَ رَجُلٌ إلی عِلِیٍّ وهُوَ بِالزّاوِیَهِ ، فَقالَ : عَلامَ تُقاتِلُ هؤُلاءِ ؟ قالَ : عَلَی الحَقِّ ، قالَ : فَإِنَّهُم یَقولونَ إنَّهُم عَلَی الحَقِّ ؟ قالَ : اُقاتِلُهُم عَلَی الخُروجِ مِنَ الجَماعَهِ ، ونَکثِ البَیعَهِ . (1)راجع : ج 4 ص 76 (الإلتزام بالحقّ فی معرفه الرجال) .

.

1- .فتح الباری : ج 13 ص 57 .

ص: 33

5802.امام حسن علیه السلام :فتح الباری به نقل از ابو محمّد علاء از پدرش : آن گاه که امیرمؤمنان در زاویه بود،مردی نزد وی آمد و گفت: برای چه چیزی با اینان (جملیان) پیکار می کنی؟

فرمود: «برای حق».

مرد گفت: آنان هم که می گویند برای حق [می جنگند]!

فرمود: «به خاطر خارج شدنشان از جمعیّت مسلمانان و شکستن بیعت، با آنان پیکار می کنم».ر . ک : ج 4 ص 77 (حق مداری در شناخت مردان) .

.


ص: 34

M2733_T1_File_6525338

الفصل الخامس : استنصار الإمام من أهل الکوفه5 / 1کِتابُ الإِمامِ إلی أهلِ الکُوفَهِ مِنَ الرَّبَذَهِ5808.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :تاریخ الطبری عَن یَزیدَ الضَّخمِ :لَمّا أتی عَلِیّا الخَبَرُ وهُوَ بِالمَدینَهِ بِأَمرِ عائِشَهَ وطَلحَهَ وَالزُّبَیرِ أنَّهُم قَد تَوَجَّهوا نَحوَ العِراقِ ، خَرَجَ یُبادِرُ وهُوَ یَرجو أن یُدرِکَهُم ویَرُدَّهُم ، فَلَمَّا انتَهی إلَی الرَّبَذَهِ أتاهُ عَنهُم أنَّهُم قَد أمعَنوا ، (1) فَأَقامَ بِالرَّبَذَهِ أیّاما ، وأتاهُ عَنِ القَومِ أنَّهُم یُریدونَ البَصرَهَ ، فَسُرِّیَ (2) بِذلِکَ عَنهُ ، وقالَ : إنَّ أهلَ الکوفَهِ أشَدُّ إلَیَّ حُبّا ، وفیهِم رُؤوسُ العَرَبِ وأعلامُهُم ... .

[و] عَن مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ بنِ أبی لَیلی عَن أبیهِ قالَ : کَتَبَ عَلِیٌّ إلی أهلِ الکوفَهِ : بِسمِ اللّه الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، أمّا بَعدُ ؛ فَإِنِّی اختَرتُکُم والنُّزولَ بَینَ أظهُرِکُم لِما أعرِفُ مِن مَوَدَّتِکُم وحُبِّکُم للّهِِ عَزَّ وجَلَّ ولِرَسولِهِ صلی الله علیه و آله ، فَمَن جاءَنی ونَصَرَنی فَقَد أجابَ الحَقَّ وقَضَی الَّذی عَلَیهِ . (3) .

1- .أمعنوا فی الطلب : أی جَدُّوا وأبعدوا (النهایه : ج 4 ص 344 «معن») .
2- .سُرِّی عنه : أی کُشف عنه الخوف (النهایه : ج 2 ص 364 «سری») .
3- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 477 .

ص: 3